در کوچه پس کوچه های عاشقی سراغ او را از عاشق دلداده گرفتم. انگار که منتظر بود با او سخن بگویم.
گفت: از کدامین دیاری؟ گفتم: نمی دانم، ولی عازم دیار دوستم. خنده سردی روی لبانش نشست و سرش را به طرف جاده ای که به نظر می رسید انتهایی ندارد چرخاند و پرسید: امید داری؟ با هراس گفتم: دارم. گفت: این جاده این امید را نمی پسندد.
گفتم: مگر این جاده چیست که یک عاشق نوپا را این چنین از آن می هراسانی؟ اصلاً مرا چه به این جاده!؟
گفت: مگر مقصدت دیار دوست نیست؟ مگر مأمن گل نرگس را نمی جویی؟ گفتم: مقصدم دیار دوست است و مأمن گل نرگس را هم می جویم. گفت: پس این تو و این جاده منتظران.
اشک از چشمانش سرازیر شد و گفت: اگر قصد این جاده را داری و امید و صبر آن را می خواهی، برای امیدش دو رکعت نماز انتظار را در هر غروب تنهایی سفارش می کنم و برای صبرش بدان «ان الله مع الصابرین» .
اینها را گفت و به طرف جاده حرکت کرد، دیگر او را ندیدم، انگار در جاده محو شده بود.
اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج
به نام او که خالق یاس و نرگس است
یا رب المهدی بحق المهدی اشف صدرالمهدی بظهورالحجه
ای روح دعا سلام
مهدی جان هزاران بهار و خزان گذشت و نیامدی. سالهاست نگاهم پشت پنجرهای که متعلق به فرداست قاب گردیده و گرد و غبار هجران بر آن سایه افکنده، عمری است که برای آمدنت بیقرارم، یابنالزهرا ببین ثانیهها از هجر تو بغض کرده و به هقهق افتادهاند.ادامه مطلب...
از وقتی که یادم میآید میگویند: میآیی. همه میگویند: میآیی،
من هم میدانم میآیی؛ ولی نمیدانم در صبح میرسی یا باید بیایی تا صبح. آخر، من خستهام؛ خسته تمام صداهای شهر؛ خسته از تنفس هوای آلوده؛ خسته از سیاهیها.
تا چه وقت باید نیامدت را از قاب جاده به تماشا بنشینم. تا چه وقت باید چشمهایم را به جاده بدوزم. تا چه وقت باید جمعهها را بشمارم.
کاش میآمدی، تا طنین گامهایت را میشنیدم! کاش میآمدی تا پریشانی غزلهایم سامان میگرفت! کاش میآمدی، تا آدینههایم رنگ غم نمیگرفت! کاش میآمدی، تا چشمهایم آمدنت را به تماشا مینشستند!
سالهاست که راههای بینشان، نوری ندارند و روشنایی حضورت را میطلبند. سالهاست که دارم میان تاریکیها و خستگیها دست و پا میزنم.
بهار من، کاش میدانستم دوریات تا کدام جاده ادامه دارد!
فردای سبزم، تا همه من تباه نشده بیا! بیا و مثل نسیمی بر کویر دل من ببار.
بیا تا رؤیای آن مرد میآید تعبیر شود.
بیا تا همه غزلهای من از هم نپاشیده بیا.
سامان غزلهایم بیا.
اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج