مبنای عبادتهای ما چه چیزی است؟
این سوالی است که شاید ذهن خیلی ها را مشغول کرده باشد. آیا عبادهای روزانه را با عشق و علاقه انجام می دهیم و از ستایش و پرستش خداوند به وجد و شعف در می آییم؟و یا از روی عادت و ترس از آتش جهنم هر روز با اجبار و اکراه و رفع تکلیف آنها را انجام می دهیم.
اگر پیامی به انسان برسد که خدا بهشت و جهنم را برداشته چقدر از ما همچنان خدا را تسبیح می گویند و هر روز نماز می خوانند و از دروغ باز هم رویگردان می شوند.
واقعا از خود پرسیده ایم که سالها پس از عبادت هنوز خدا را چگونه می خوانیم و خود را در برابرش پاسخگو می دانیم و یا مانند زندگی دنیایی خود به دنبال راههای فرار و توجیه هستیم.کارهایی تکراری و تقلیدی آدم را به جایی نمیرسونه و اگر عشق در کاری نباشه انجامش برای انسان زجرآور خواهد شد.
آیا از عبادتها فقط به ظواهر دل خوش کرده ایم و اگر در ما تغییری هم ندهد باز دنبال سوال نخواهیم رفت و با بررسی دقیقتر خود را با زیبایی ها در نخواهیم آویخت؟.
---------------------------------------------------
کیست مادر ؟
نویسنده : همکاران دبستان پسرانه استقلال::
87/4/5:: 12:45 صبح
کیست مادر ؟ نقشه ی ایجاد ما
کیست مادر ؟ بانی بنیاد ما
قلب او سرچشمه امید هاست
سینه او مشرق خورشیدهاست
رمز عشق جاودانی مادر است
کیمیای زندگانی مادر است
هرچه دارم من، همه از مادر است
پای تا سر شعله ام زین اخگر است
---------------------------------------------------
مدرسه عشق
نویسنده : همکاران دبستان پسرانه استقلال::
87/4/5:: 12:39 صبح
مدرسه عشق
در مجالی که برایم باقیست
باز همراه شما مدرسه ای می سازیم
که در آن همواره اول صبح
به زبانی ساده
مهر تدریس کنند
و بگویند خدا
خالق زیبایی
و سراینده ی عشق
آفریننده ماست
مهربانیست که ما را به نکویی
دانایی
زیبایی
و به خود می خواند
جنتی دارد نزدیک ،زیبا و بزرگ
دوزخی دارد – به گمنام-
کوچک و بعید
در پی سودایی ست
که ببخشد ما را
و بفهماندمان
ترس ما بیرون از دایره رحمت اوست
در مجالی که برایم باقیست
باز همراه شما مدرسه ای می سازیم
که خرد را با عشق
علم را با احساس
و ریاضی را با شعر
دین را با عرفان
همه را با تشویق تدریس کنند
لای انگشت کسی
قلمی نگذارند
و نخوانند کسی را حیوان
و نگویند کسی را کودن
و معلم هر روز
روح را حاضر و غایب بکند
و به جز از ایمانش
هیچ کس چیزی را حفظ نباید بکند
مغز ها پر نشود چون انبار
قلب خالی نشود از احساس
درس هایی بدهند
که به جای مغز ، دل ها را تسخیر کند
از کتاب تاریخ
جنگ را بردارند
در کلاس انشا
هر کسی حرف دلش را بزند
غیر ممکن را از خاطره ها محو کنند
تا ، کسی بعد از این
باز همواره نگوید:"هرگز"
و به آسانی همرنگ جماعت نشود
زنگ نقاشی تکرار شود
رنگ را در پاییز تعلیم دهند
قطره را در باران
موج را در ساحل
زندگی را در رفتن و برگشتن از قله کوه
و عبادت را در خلقت خلق
کار را در ، کندو
و طبیعت را در جنگل و دشت
مشق شب این باشد
که شبی چندین بار
همه تکرار کنیم :
عدل
آزادی
قانون
شادی...
امتحانی بشود
که بسنجد ما را
تا بفهمند چقدر
عاشق و آگه و آدم شده ایم
در مجالی که برایم باقیست
باز همراه شما مدرسه ای میسازیم
که در آن آخر وقت
به زبانی ساده
شعر تدریس کنند
و بگویند که تا فردا صبح
خالق عشق نگهدار شما
شادروان مجتبی کاشانی
منبع : کتاب به همبن آسانی
انتشارات دستان
---------------------------------------------------
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
---------------------------------------------------