اکنون بامداد روزی است که میگویند تو خواهی آمد با کولهباری از بشارت و با گامهایی بلند و پرطنین و چشمهایی که همه کس را مینگرد و اندیشهای که آسمانی است و زیبا و تنها محرومان و مومنان به آن ایمان میآورند.
امروز، نه من که انبوهی از امیدواران چشم انتظار لحظهای هستند که عشق معنا شود و انسانیت تفسیر، زمانی که واژه نیاز را نمیشناسند و نیاز واژه نامانوس و مهجوری خواهد بود، هنگامی است که غم نمیتواند لشکر انگیزد و شادی خود را پنهان نمیکند.
امروز، روزی است که در تقویم ثبت نشده، ولی همه روزهای تقویم منتظر آن بودند، روزی که آرزوی همه پیروان ادیان است و برای رسیدن به این روز بیهمتا، همواره دست دعا بلند کردهاند و چشم به آسمان دوختهاند تا عشق خداوندی نازل شود و راه رهایی عیان گردد.
امروز جمعه، روز میلاد عشق و رهایی، روز مرگ ستم و شادی ستم دیده را همه دوست دارند، همه برای این روز دلهایشان را آذین بستهاند و سر تاقچه قلبشان گل نرگس نهادهاند و سفره مهمانی را گستردهاند تا مهمان جان راهی خانهشان شود و شرمندگی به بار نیاید.
اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج