سلام یوسف زهرا....آقای من
می خواهم از تو بنویسم و برای تو
و از انتظاری که اکنون مهریست اجین شده با قلبم
ای گل نرگس...
تا کی غروب دلگیر جمعه هایی که نیامدی را بشمارم؟
و چقدر با اشک حسرت چشمان منتظر به دیدارت را شستشو دهم؟
و به کدامین مقصد جاده بی انتهای صبوری را بپیمایم؟
آقای من..
بیا و با آمدنت گل عشقت را در قلبهای بی قرار معطر کن....
و نهال عدل و برابری را بارور ساز
مهدی جان...
قدم بر دیدگانم گذار که جان و هستی ام قدمگاه توست
اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج
---------------------------------------------------
مولا جان
این بار نیز از پس پنجره دلتنگی انتظار به سراغت آمدهام.
این بار نیز به امید بهار آمدنت، بغضهای فرو خورده زمستان را برایت میخوانم.
این بار نیز از تنهایی و سکوت وهم اور دوران غفلت به دامان مهرت پناهنده میشوم.
مولا جان
هر بار که برگهای زندگانیام را بیتو سپری میکنم و بدون دیدار روی مهرت سر بر بالین شب میگزارم، در رویای وصالت سالهای درازی طی میکنم.
برای رسیدن به تو خیمهها را یکایک سرک میکشم.
سراغ مادرت میگردم تا شکایت فراقت را برایش بگویم، تا شکایت غیبت هزار سالهات را برایش بخوانم، تا از او بخواهم فرزندش را ندایی دهد تا چشمانم بیش از این در غروب حزنانگیز غفلت خواب نماند.
سیدی مولا
نگاهمان کن که چگونه صحراهای غربت را پابرهنه به دنبال بویی از تو میدویم.
نگاهمان کن که چگونه کاغذ و قلم را به هم دوختهایم.
نگاهمان کن که چگونه پشت پنجره انتظار در خواب غفلت آرمیدهایم.
هنوز هم نمیخواهی بیایی؟
به حق منتظرانت، به حق منتظران راستینت، به حق مادر پهلو شکستهات، به حق جگر پاره پاره حسنت، به حق صورت سیلی خورده زینبت، به حق بدن کبود رقیهات، .....
میخواهی باز هم بگویم؟
میخواهی یکبهیک عزیزانت را قسم دهم؟
میخواهی جفاهای نامردان را برایت شمارم؟
پس کی میخواهی بیایی؟
آیا زمان اَمّن یُجیبُ المُضطَرّت فرا نرسیده است؟
آیا این همه جفا و فغان و انتظار بَسِمان نشده است؟
پس کی میخواهی بیایی؟
کی؟ .....
ای کاش به خاطر انتظار خودش و تمام عاشقان راستینش بیاید. جمعهای دیگر در راه است و دل ما باز هم منتظر.
اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج
---------------------------------------------------
به تازگی روایتی از مولای وجود، امیرالمؤمنین علی(ع) که آدم و عالم شیفته نام و جمال اوست، درباره حضرت صاحبالزمان(عج) میخواندم که من را بسیار متأثر کرد. حضرت در این روایت در چهار کلمه غربت، فرزندشان مهدی(عج) را اینگونه تعریف میکنند: «صاحب هذا الامر الشرید الطرید الفرید الوحید»! صاحب این امر، آواره طردشده توسط مردم و یگانه و تنهاست (بحارالانوار / ج 51 ص 120)؛ دو کلمه تکان دهنده اول این روایت، طردشده آواره است. آقایی که اختیار همه عالم به دست اوست و خیر و برکات وجودی او به جوامع اسلامی و بلکه به همه ملل میرسد، اما طردشده و آواره و غریب است.
چقدر این تعابیر کشنده است! اگر کمی به دور و برمان بیشتر نگاه کنیم، مصادیق این طردشدگی و آوارگی را به عیان میبینیم؛ این همه برای سلامتی خود و اهل و عیالمان صدقه میدهیم، اما برای اماممان؟ این همه در قنوت و تعقیب نمازهایمان برای حوایج دینی و دنیوی خود دعا میکنیم، اما برای اماممان؟ این همه در منابر در پایان کلام خطبا و ائمه جمعه و جماعات و سخنرانان ما دعاهای گوناگون میشود، اما دعا برای امام زمان غالبا پس از دعاهای خودمان است. تو گویی قرض مقروضان، شفای بیماران، خانه برای اجارهنشینان، دعا برای جوانان و ... از ظهور آقا مهمتر است که بیش و پیش از همه بر زبانها جاری میشود.
بیایید قدری به عبارات تکان دهنده روایت بنگریم و درباره آن بیشتر تأمل کنیم: طردشده آواره! از خود بپرسیم چه کسانی امام زمان را از میان خود طرد کردهاند؟ جز ما چه کسانی باعث آوارگی حضرت در قرنهای متمادی شدهاند؟ جز ما چه کسانی او را تنها و بیکس رها کرده و سرگرم امور روزمره خویش شدهاند؟ آیا جهان کوفه شده است و ما اهل کوفه شدهایم و علی زمان را تنها گذاشتهایم؟ آقا ما را ببخش، شعار «ما اهل کوفه نیستیم» سر میدهیم، اما تو را تنها گذاشتهایم! بعضی از ما شیعیان، هفته به هفته و ماه به ماه زیارت آل یاسین نمیخوانیم و با تو هیچ انسی نداریم! اکنون گویا حاجات تو از خدا در صدر و بالای حاجات و تقاضاهای ما قرار ندارد و اصولا نمیدانیم شما از خدا چه میطلبید که ما برای برآورده شدن آنها دعایی بکنیم! تو خود روح دعا و عین اجابتی!
آقا ما را ببخش که برخی و بسیاری از ما شیعیان، کاری به آوارگی و رانده شدن شما از جامعه نداریم و سرگرم کار خویشیم. برای سلامتیات از گزند آسیبهای دشمنان و رفع ملامتها از جان شریفت دعایی نمیکنیم.
نمیدانیم کجایی و برای ما مهم نیست که چه میکنی و در کارهای روزمرهات با چه مشکلاتی روبهرو هستی. حتی به اندازه کارهای عادی و دنیوی خودمان به فکر شما نیستیم.
در این همه مدت شیعه بودن، دستکم به اندازه یک چک برگشتیمان، بیماری فرزندمان، قبول شدن فرزندمان در کنکور یا تصادف نزدیکانمان و ... نگران غیبت و ندیدن جمال مبارکت نشدهایم!
بر سر سفره احسان حضرتت نشستهایم، ولی از شما که صاحب سفره هستید، کاملا غافلیم.
آنقدر گرم اخبار ریز و درشت سیاست، ورزش، سینما، هنر و ... هستیم، ولی نمیدانیم یاران و دوستان نزدیک تو در جامعه و اطراف ما کیستند، چه میکنند و چگونه میشود با آنها مرتبط شد و این رزق و روزی مبارک ارتباط با آنها چگونه نصیب بعضیها شده است؟!
سهم نام و یاد تو در وعظها، خطابهها، منبرها، همایشها و ... گاه در حد چند ثانیه آن هم در پایان یا آغاز برنامههاست که سلام میکنیم و دعایی و تو را به خدا میسپاریم!ادامه مطلب...
---------------------------------------------------
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
---------------------------------------------------